- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
بـار دگـر لبـم شده یـار و رفـیق من گردیـده واژههای محـبت شفـیق من با خط خوش به رنگ دل آرای کبریا اندر هوای تو نفسم جور دیگریست با تو عزیز حق هوسم جور دیگریست سرچشمۀ تمام حدیث و سخن تویی تابنده نـور روشن هر انجـمن تویی بوی بهشت رسد ز شمـیم سرای تو شکـر خـدا نـگـار منی ثامن الحجج در هر کجا قـرار منی ثامن الحجج جـانم شود فـدای نگـاهت اباالحـسن بـاز آمده غـلام سیـاهـت ابـاالحـسن نا دیـده عاشقـت شدهام مهـربان من صحن نو و عتیق تو باشد جنان من زیـبـاتـرین تـلاوت روی زبـان من نام تو جـان دهـد به تن بیتوان من میـلم کـشیده بـاده زنم از سبـوی تو مستم نموده عطر دل انگیز کوی تو یعـقوبم و گره زدهام دل به موی تو امیـد عـالـمـی شـدهام رو بـسوی تو از دست تو رسد نـمک زنـدگی من معـنـا دهد کـنار تو این بنـدگـی من پـایـان شـعـر من شده آقا امـان بـده من مُردهام به مُردۀ بیچاره جان بده مسکین خسته را تو بیا قرص نان بده من را تحولی تو ببخش و تکان بده خدمتگـزار مخـلص دارالشفاء شوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
سائل، اگر کنار کـریمی رصد شود عالم اسیر ذکر «رضا جان مدد» شود پس میشود که عبد عبید شما شویم وقتی ردیف قافیههامان “شود” شود امشب شبـیـه ابـر بـهـاریـم یا رضا امشب به قلب مرده جلا میدهد رضا حال و هوا به چشم گدا میدهد رضا امشب دخـیل پنجره فـولاد میشویم عـاشـق بـیـا تـرنّـم انـفـاس را بگـو ابـراز وجـد سـودۀ الـمـاس را بگـو اهـل حـرم عـمـوی رقیه شهـیـد شد دست از تنش جدا شدهای خاک بر سرم آهش چه نارسا شدهای خاک بر سرم آقا ببـخـش روضۀ تان نـاتـمام مانـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
غزل به وصف تو، دلخواه میشود گاهی اسیـر دست شعـف، آه میشـود گـاهی ز معجـزات نگـاهت یکی هـمین باشد که کـوه غـم به دلـم کاه میشود گاهی همان زمان که زند پر به صحن گوهرشاد سعـادتیست که هـمراه میشود گاهی و آن گدا که فقط آب و نان طلب کرده ز بـارش کـرمت شـاه میشـود گـاهی جمال خادم پیر تو بس که نورانیست خجـل ز تابش خود ماه میشود گاهی اگر چه روسیهم،عاصیم، بدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
خوشم از رعـایای شمس الشّمـوسم گـرفــتـار عـشـق انـیـس الـنّـفـوسـم کجا بیپـنـاهـم در این وادی عـشق پـنـاهـنـدۀ لـطـف سـلـطـان طـوســم اگر بـدتـرین بـنـده بـاشم که هـستـم مـیـان حـریـمـش سـراپـا خـلـوصـم شـفــا مـیدهــد خـاک روی لـبــانـم اگر خـاک صحـن رضـا را ببـوسم ز بـس بـا شـراب محـبـت عـجـیـنم بـدون مـحـبـت خـمـارم، عــبــوسـم دهـان وا نـکـردم بـه مـدح بـزرگی فـقـط حرف سلطان شود، چاپـلوسم امـیــر عــطــوفــم ســلامٌ عـلــیـکـم امــام رئـــوفـــم ســلامٌ عــلــیــکــم چه خوب است پشت و پناهم تو هستی همیشه فقـط تکـیـه گـاهـم تو هستی اگـر رو سـپــیـدم غـلام تـو هـسـتـم امـیـدم اگـر رو سـیـاهـم، تو هـسـتی چه پیوند خوبی است بیـن من و تو منم رعـیت و پـادشـاهـم تو هـسـتی کـسـی کـه بـرایـم نـمـوده هـمـیـشـه بـساط دعـا را فـراهـم، تـو هـسـتی نمیخواهم از تو به غیر از خودت را تـمـنـای اشـک نـگـاهـم تـو هـسـتی بُـوَد هر کـسی جـز تو و خـانـدانت چو بی راهه و شاه راهـم تو هـسـتی خودت تا به مشهد دلم را کـشانـدی به این دل که پر زد سویت عاشقانه بــده گــوشـهای از حــرم آشـیــانــه رضاجان، رضاجان، رضاجان، رضاجان شـده ذکـر تـسـبـیـح مـان دانـه دانـه رسیده به ما عـشق، سیـنه به سیـنه کـشیـدیـم این بـار، شـانـه به شـانـه نـوای مــرا مـیخـری از کـرامـت مـیــان نـــواهــای نـــقــاره خــانــه ز بس جامعه خواندهام، هر فرازش شــده بــیـن آب و گــلــم جــاودانــه رئــوفـی و طـاقـت نـداری بـبـیـنـی شــود اشـک چـشـم گــدایـی روانـه بـه من دل بـریـدن نـمـیآیـد اصـلاً دلـت را شـکــسـتــه گــنــاه زیــادم ولـی آمــدم، پـشـت بـاب الـجــوادم زمین خوردهام من، ولی با نگـاهت بـه شـوق طــواف حــرم ایـسـتــادم هـمـیـشـه زدم بـوسـه بـر آسـتـانـت سـرم را بـه خـاک سـرایـت نـهـادم ز جـنّـت شـدنـد زائـرانـت به هر دم خـلیـل و سلیـمـان و یعـقـوب و آدم توعیسی دمی؟! نه به قرآن قسم که مسیح است در معجـزاتش رضا دم زمـانی که جـان میرسد بر دهـانـم بـیــا و بـرس آن دقــیــقــه بـه دادم چه کم میشود از تو من را بخوانی؟ امـان از دمی که مصیبت چـشیـدی زمین خوردی اما زمین را نـدیـدی اباصلت بر صورتش زد هـمین که عـبـا را به روی سر خـود کـشیدی چه تکرار سختی است در بین کوچه نـشستی، دویـدی، نـشستی، دویـدی الا ای امیری که شمس الـشمـوسی چه خاکی شدی تا به حجره رسیدی لبت تشنه بود و چنان اشک شمعی بـه یـاد غــریـبـی جـدت چـکـیــدی خودت روضه خواندی که ای شمر ملعون لـبِ تـشـنـه جـد مـرا سـر بــریــدی چه خوب است در لحظۀ احتضارت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
ای فــدای تــو زنــدگــانــیهـا آیــۀ خـــتــم مــهــربــانــیهــا بوسه بر سنگ فرش صحن شما هـسـت مــعــراج آسـمـانـیهـا پرچـمت سایه بان ایران است گـنـبـدت آسـمـان ایـران اسـت ماه ذیالقعده ماه رحمت توست عالمی زیر دین رأفـت توست با تو مشهـد چه بینـظیـر شده غـرق در نـور و دلپـذیـر شده گـفـتی یابن الشبیب گـریه کنید بر حـسین غـریب گریه کـنـید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
یک عـمر فـقط بر در این خانه گـدایم دلدادهترین شخص در این صحن و سرایم هر روز من از عشق تو دم میزنم آقا پیچـیده به گوش همه این حزن صدایم من عـبد گـنهکـار و تو ارباب رئـوفی تغـیـیر کـند با تو فـقـط حـال و هـوایم مـن مـدعــی عــاشـقـی روی نـگــارم از عشق فـقـط آه و شـرر مانـده برایم هـستی تو طبیب دل بیـمار و غـمـیـنم داروکــدۀ نــام تــو داده اسـت دوایـــم من با تو شوم دور ز غم های دو عـالم بـیلـطف تـو دانـم که گـرفـتار بـلایـم لطفت که زیاد است نظر کن به من زار بگـذر تو از این بار گـناهان و خـطایم آقـا بـه جــوانـی جــوادت نـظـرم کـن من هم که جـوانم زکرم کن تو دعـایم با اینکه فـقـیـرم هـمه جا جـار زنم که مشمـول عـنایـات و کـرامـات رضایم حـاجـی تـو طـواف حـرم الله نـمـودی مـن مـفـتـخـرم مُـحــرِمِ ایـوان طـلایـم هر بار که زائر شدهام گـفتم و خواندم انگار که در عـرش و سما پیش خدایم از لـطف شما هست اگر در همۀ عمر من روضه نشین در غم آن رأسِ جدایم با چـشم پُـر از اشک حبـیبت بنـویـسد با دست تو امضا بـشود کـرب و بـلایم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای آفـتاب، سایـۀ خـورشید گـنـبدت باغ بهـشت، باغـچۀ شهـر مشهـدت مـا را نـوشـتـهانـد مـیـان اسـیــرهـا از عـاشقـان درهـمِ زلـف مجـعـدت دنیا فـقـیـر آمد و سرمـایه دار رفت حاتم درست میشود از لطف بیحدت قـبل از ولادتت به ولایت رسیدهای جبریل خواند «عـالم آل محـمدت» ما که صدا زدیم تو را “یا ابالجواد” ای جـان مـا فـدایـیِ فـرزند ارشدت حاجات ماست یا عدد پنج یا که هشت ای خـنـدهات تـبلـور طبـع دچـار ما از تو گرفـته وام شرف، اقـتـدار ما خـتم خـزان ماست تجـلـی گـنـبـدت صحن بهشت توست شروع بهار ما صلح است بین آینه و سنگ این حرم دل رحـم تـر نـبود از آئـیـنه دار ما ما با کـدام سجـده تـشکـر کـنـیم که افـتاده دست دامن تو کـار و بار ما وقتی که اشک ریخت همه فیض میبرند بایـد نشـست مـوقـع گـریه کـنـار ما ای بـانـی بـهـشت حـریـم مـکـرمت پرواز میدهیم پری را که بسته نیست با بوسه میزنیم دری را که بسته نیست مـا درد میکـشیم اگر داد میکـشیم درمان نمیکنند سری را که بسته نیست یک عمر ما به لطف شما تکیه کردهایم بر ما نبند آن نظری را که بسته نیست تو قـول دادهای که ببـنـدی بیا بـبـند پلک امید محتضری را که بسته نیست با در زدن به هر چه بخواهیم میرسیم از ما نگیر پشت دری را که بسته نیست دنـبـال نــور آمـدههـا را نـگـاه کـن مشهـد امیـد داد که ما زنـدگی کـنیم با ذکـر یا امـام رضا زنـدگی کـنـیم گـفتیم خرج زندگی و گفت پای من یعـنی اجـازه داد گـدا زنـدگـی کـنیم یا ایهـا الـرئـوفِ سـر راه مـانـدههـا جا هست در کنار شما زندگی کنیم؟ مُردن به پای عشق تو عین سعادت است حالا که عاشـقـیـم چرا زنـدگی کنیم ما دل به زلف پنجره فولاد بستهایم تا با برات کرب و بلا زندگی کـنیم «زلفـت اگر نـبود رهـایی نداشتـیـم اصلا به خاک پات سرم دوخته شده امّـیـد مــادر و پــدرم دوخـتـه شـده زیر نظـر گـرفته مرا مهـربـانیات ازاین نظر به تو نظرم دوخـته شده مثـل کـبـوتـران تو جـلـد حـرم شدم طوری که در هوات پرم دوخته شده دست گـدا بهانه به دست تو میدهد چشم گدا به دست کـرم دوخـته شده هر سال به زیارت مخصوصۀ شما رزق مـحـرم و صفـرم دوخـته شده «خود را شبیه ابن شبیب تو میکنیم با یاد یوسفی که تنش پیرهن نداشت بر روی خاک بود و سری بر بدن نداشت یک عده میزنند و یک عده میبرند انگشتر و عبا و ردا ظاهراً نداشت این ضربههـا اجـازه نـدادند پا شود از زیر چکمهها نفسِ پا شدن نداشت در بوریا که ریخته شد جمع شد حسین پس بیکفن نبود کفن داشت تن نداشت میگفت خواهرش لب گودال قتلگاه این رو به قبله اینهمه نیزه زدن نداشت زینب که هست مادرمان را صدا نزن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای چـشـمههای نـور تو روشنگـر دلم ای دسـت آســمـانـی تـو بـر سـر دلــم ای حضرت کریمه! تو را میزنم صدا ای نـور بـارگـاه تو تـابـیـده بر فـلـک جـارو زنانِ صحن تو بال و پر ملک مهماننواز عترتی و خانهات دل است معصومهای و ماه حجاب تو کامل است ای خوب! بیتو حال و هوای دلم بد است شوقم به بارگاه تو ای ماه! بیحد است ای آسـمــان رواق نـواهــای یـا ربـت وی ماهـتـاب دانـهٔ تـسـبـیح هـر شبت نامت بلند! چون که رضا را تو خواهری یا حَـبَّـذا! که دختر موسی بن جعـفری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دُرّ یمِ عصمت یا حضرت معصومه ای فـاطمۀ عـترت یا حضرت معصومه ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه ای سایۀ تو عـفّـت یا حضرت معصومه قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه تـو در حـرم مـوسـی، انـسیّـۀ حـورایـی انـسـیّـۀ حـورایـی، مـحـبـوبـۀ یـکـتـایـی مـحـبـوبـۀ یـکـتـایی، مـمـدوحۀ طاهـایی مـمـدوحـۀ طـاهـایـی، ریـحـانـۀ بـابـایـی ریـحـانـۀ بــابــایـی، آئـیــنــۀ زهــرایــی در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه تنها نه محـیط قـم، ایـران به تو مینـازد عصمت به تو مینازد، ایمان به تو مینازد عترت به تو مینازد، قرآن به تو مینازد تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو مینازد جنّ و ملک و حور و انسان به تو مینازد بانـوی همه خلقـت یا حضرت معصومه شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان گیرند ز تو حاجت یا حضرت معصومه نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی وز گرد حـریم خود بر روح شفا بخشی بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه ای کـعــبـۀ اهـل دل، ایــوان طــلای تـو ای سرمۀ حور العـین خاک کف پای تو قـم نه هـمـۀ عـالـم، مـرهـون عـطای تو فـیـضیّـه بُـود دائـم، در ظـلّ هـمـای تـو گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه ای بـانـوی نُه افـلاک، ای مـادر اهل قم ای خـاک حـریـم تو، تـاج سـر اهـل قـم ای کـوثـر فـیض تو، در ساغـر اهـل قـم آیـد ز نـسیـمـت جان، در پـیکـر اهـل قـم گـلـدسـتۀ صحـنـینت روشن گـر اهـل قـم ای قـم حـرم امنت یا حضرت معصومه آنانکه به شهـر قـم، بر عـرض ادب آیند آنانکه به پـای جان رو سوی تو بنـمایند در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند هر گام که ای بانـو در صحن تو پیمایند هـر زائـر قـبـر تو، هم زائـر زهـرایـنـد نـازند بدین رتـبت یا حضرت معصومه ای دسته گـل زهـرا ریحـانۀ اهـل الـبیت ریحـانـۀ اهـل الـبیت، دُردانـۀ اهـل البیت زوّار حــریـم تـو، پــروانــۀ اهـل الـبیت قـبـر تو بوُد کعـبه، در خـانۀ اهـل الـبیت قـم گـشته زفیض تو کـاشانۀ اهـل الـبیت نازند به تو عترت یا حضرت معصومه ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را هم صورت زهرا را هم زینب کبری را خـاک حـرمت دارد، اعجـاز مـسیـحا را دل میبری از رفعت صد مریم عذرا را مـعـصومـهای ای بـانـو ذرّیـۀ طـاهـا را ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه تو جان سجود استی تو روح قـیام استی مـوسـای محـمّـد را، تـورات تـمام استی دخت صلوات استی، فـرزند سلام استی فـخــریّــۀ اجــداد و آبـاء عـظــام اسـتـی الحق که یکی مـریم از هفـت امام استی ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه تو پاکی و معصومه، من عبد گـنه کارم تو بحر کـرم داری من دست تهـی دارم سرمایۀ من تنها اشکی است که میبارم گر اهـل بهشت استم، گر مستحـق نـارم هم بـندۀ این کـویم هم «میـثم» این دارم ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
تا ابـد دامـنهٔ عـطـر بـهـار است اینجا دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا هـر طـرف رایـحـهٔ بـاغ تـجـلّـی دارد هر طرف پنجـرهٔ آیـنهزار است اینجا بالهایی که ملائک به طـواف آوردند وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا بسکه روشن شده از مقدم او صبح حرم نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا تحفههایی که زمینیست کجا لایق اوست؟ صلوات است که شایان نثار است اینجا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دختر خورشید، ای خواهـر دریا زهـراترین زینب زینبترین زهـرا مـاه مـقـیـم قـم، مهـتاب بیـت الـنـور در سایهسـار توست سـرتا سـر دنـیا فـهـم حـقـیر ما پائـیـنتـر از پـائیـن وصـف بـلـنـد تـو، بـالاتـر از بــالا لبخند معـصومت مُهـر رضایت زد بر شوق خواهرها، عـشق برادرها تنها به دست توست ای سورهٔ انفاق دنـیـای ما امـروز عـقـبای ما فـردا ماییم و چشمی تر، ای چـشمهٔ کوثر بر ما عـطایی کن از فیض اَعـطینا وقتی ضریحت را با گریه میبوسیم در چشمـمان پیداست آن قـبر نا پیدا باز از تو میگویم یا حضرت زینب باز از تو میخوانم یا حضرت زهرا از آه لـبـریـزم، از اشک سـرشـارم این قطره را دریاب دریاب ای دریا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت چنان که چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را به نـام فـاطـمـه آورده است زیـنب را و مـاه اول ذی الـقـعـده تا که پـیـدا شد دخـیـلهـای ضـریـح بــرادری وا شـد ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد برای شـاه خـراسـان چه زیـنـبی آورد مـقـامـش آیـنهای از مـدارج پدر است عجیب نیست که باب الحوائج پدر است برای تـشنه لـبان بـاده را به خـم آورد مزار مـادر خود را به شهـر قـم آورد عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده که سنگ مادر سادات را به سینه زده چه با شکـوه به دستان خود عـلم دارد از این به بعد بگو فـاطـمه حـرم دارد من فـراریِ از ایـن و آن بـریـده کجـا پـنـاه چـادر سر تا فـلـک کـشـیده کجا مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست به مدح فاطمهها بهتر از علیها نیست تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است برادرت به حـقـیـقـت علی ایران است
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
ای بـهـشـت آرزوهـای بـهـشـت ای سراپا کوثر و کـوثر سرشت فـاطــمـه نـامـت دل تـو زیـنـبـی هم به دل جـای تو هم ذکـر لـبی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
بـده مـژده بر دشت خـشک گـلـوها پُـر از بـادۀ کــوثـری شـد سـبـوهـا بـدون توسل، رسیـدن مـحـال است مُـصَلِّی که شد از دل بـیوضـوها؟ چه گـویـیـم از وجـۀ ایـن کــریـمـه مخـواهـیـد مــدحـش ز بـیآبــروها که در شـأن او گـفـته باب الحوائج: « فـداها ابـوها… فـداها ابوها…» اگـر بـر دل خـسـتــهام وعــده دادم قــدم بـر زمـیــن مــدیــنــه نــهــاده شــــده زیـــنــب دوم خــــانـــــواده شده مثل زهـرای اطـهـر مـرامـش هـمـیـشـه بـه پــای ولـی ایـســتــاده چه گـویم من از هـیـبت او که باشد شـبــیـه سـکــیــنـه زنــی پُــر اراده چه دنیا، چه عقبی… ندارد هراسی کسی که دلش را به معـصومه داده به قـلـبش خـدا نور عصمت دمـیده چه کـرده، چه معـصومهای آفـریده بـیـا بـا تـبــسـم گــره مـیگـشــایــد بـیـا بـانــوی قــم گــره مـیگـشـایـد اگـر با دل صـاف و سـاده بریـزی دو تـا مـشتِ گـنـدم گـره میگـشـاید نگـو حاجـتت را، دلت پُـر که باشد بــدون تـکــلــم گــره مــیگـشــایـد بگـو زیـر لب یا رضا در طوافـش سـرِ دور هـشـتـم گـره مـیگـشـایــد چه معصومهای، زینب شاه طوس است به لب نـام زیـبـای معـصومـه دارم به دل مُهر و امضای معصومه دارم هـمـین که کـنار ضریـحـش میآیـم تـوسـل به زهـرای معـصومه دارم مـنـم عـبـد اولاد مـوسی بن جعـفـر ضمـانـت ز بـابـای معـصومه دارم مـنِ قـطـره گـرچـه حـقـیـرم، امـیـدِ رسیـدن به دریـای معـصـومه دارم حـلـیـمه، فهـیـمه، عـلـیـمه، حکـیـمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته مـاه را در فهـم خود در اشتـباه انداخـته روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته نه فقط یوسف، که دست بیوفای روزگار صادق آل عـلـی را هم به چـاه انداخـته باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را پشت درب خـانهای آتش به راه انداخته چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانهاند چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته زهـر هم مانـند مـیخ تـیـز اما از درون خویش را بر پهلوی یک بیگناه انداخته زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش گاه بالا بُـرده دستـش را و گـاه انداخـته پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش کربـلای دیگـری امشب به راه انداخـته هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام زیـر پـای زائـرانـش بـارگـاه انـداخـتـه بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل بر فرازش گـنبدی از جنس ماه انداخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
بارها این جـمله را بابا بـرایم گـفـته بود ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است از نصیحـت هـای بـابـایم ادب آمـوخـتـم از ادب کردن همیشه خیر دیدم، والسلام الغرض اینها که گفتم حرف اصلیام نبود گرچه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب پیرمردی بود، در شهری که یثرب نام داشت احترامی داشت حتی بین عرشیهای عرش موقع راز و نیازش کعبه میکردش طواف او امام و… آسمان و نُه فلک مأموم بود خانهای را که ستونش پایههای عرش بود هـیـزم آوردند و با لبخـند، آتش میزدند در مـیـان آتـش نـمـرودیـان مثل خـلـیـل میدوید آن پیرمرد و قلب او آتش گرفت در دل آتش گمانم روضه خوان شد عاقبت روضههای مادری که سوخت از پا تا سرش آتش این روضهها بدتر ز هُرم شعله بود تا که یـاد مـادرش افـتاد، افـتاد از نـفـس یک شبی هم ریختند در خانهاش، واویلتا حرمت مـوی سپـیدش را شکـستـند آه آه طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم لال خواهم شد پس از این،حرف من دیگر تمام
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
از مـهـر، آسـمـان مـدیـنـه اثـر نـداشت من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت «ما آن شـقـایـقـیـم که با داغ زادهایم» جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت بُردنـد اگر به بـزم عـدو نیـمـهشب مرا آنجا یزید و چوب تر و تشتِ زر نداشت از کـودکـانِ لـرزه به پـیـکــر فتتــادهام یک تـن امـیـد دیـدن روی پـدر نـداشت گـویی مـدیـنه رسـم شده خانه سوخـتـن سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
گرچه شـوال ولی داغ محـرم با اوست پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست مثل جـدش شده در کـنـیه «اباعـبدالله» در بقـیع است ولی کرببلا هم با اوست شیعـه را کرببلا گرچه عـلمـداری کرد جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست من اگر مـورم اگـر هـیچ ولی مـیدانـم «او سلیمان زمان است که خاتم با اوست» زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست که مصیـبات همه عـالم و آدم با اوست در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد بانی روضهٔ سقاست و زمـزم با اوست لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
دین ما احمدی و مکتب ما حیدری است گو دلا حیدریم مذهب من جعفری است حضرت صادقم استاد بُود در همه عمر شهریاری که به دستش عَلَم سروری است مـکـتب سـرخ حـسین بن عـلی را نـازم که عروج نُه امام از دم آن رهبری است تـربـیـت یـافـتـۀ مـکـتـب عـاشــورایـنـد اولیایی که به در حاجبشان صد پری است هـمه از سُلب حـسیـنـند اگـرچه نه امام لیک صادق همه جا شهرۀ دانشوری است عِـلم صادق عَـلم کرب وبلا را بگـشود گفت اعوان حسین، دشمن طغیانگری است کُـنـیهاش عـین حسیـن است، اباعـبـدالله او حسین دگـری در حـرم دلبـری است هـمـه را خـوانـد به زیر عَـلـم عـاشورا گـفـت باکیِّ حـسینی ز جهنم بری است ای که در موکـب شاه شهـدا سـینه زنی دم بزن حضرت صادق به دمت مشتری است عهـد خود با پـسر فـاطـمه تجـدیـد نـمـا گوهر عشق نگهدار دلت گوهری است سربلندی چو رَوی زیر علمهای حسین چون علمدار ولایت پسر عسکری است مادر آموخت (کلامی) به تو ذکر مولا این ولایت اثـر تـربـیـت مـادری اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت مـیـان حــوزهٔ عـلـمـیـه اخــتـلاف نـبـود که بهر رحلتـش استاد، میل سابق داشت و تا هـمـیـشه دگـر بـیمـراد مـیمـانـنـد چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هـزار قـلـّهٔ پُـر نـور در مـشـارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غـیر داغ محـرم گـلی ز بـاغ نـچـیـد چـقدر روضـهٔ گـودال در دقـایـق داشت خـلـیــل بـود ولـی آتــشـش ســلام نـشـد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هـزار طائـفـه آمـد هـزار مکـتـب رفـت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم نـدیـده چـشـم زمـانـه طلـوع این هـمـه حـلـم کـدام بـغـض گـلـوگـیـر در پگاهـت بود که رو به پـنـجـرهٔ آسـمـان نگـاهـت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حـریـم مـدرسههـایی که رزمگاهت بود گواه گفـتهام این نخـلها که همچو عـلی شب مدینه پر از بغضِ سر بهچاهت بود نـمانـده جـز گـل لالـه به بـاغ ابـراهـیـم که بین خـانه فـقـط شعـلههـا پناهـت بود چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو که قـلب دشمن تو نیز عـذرخـواهت بود چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح بـه قــبـر ســادهٔ ارواحُــنـا فـداهـت بـود بـرای غـصهٔ تو کـاش جـای صبـری بود و دست کم به مـزار تو سنگ قـبـری بود
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت چو جدّ خویش علی سالها بخانه نشاند ز دیدهام همه شب اشک دانه دانه گرفت هـنـوز خـانـۀ زهـرا نرفـتـه بود از یاد که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت سپاه کـفـر به کـاشـانـهام هـجـوم آورد مـرا به زمـزمه و نـالـۀ شبـانـه گرفت ز باغ فـاطمه صیّاد، مـرغ سوخته را دل شب آمد و در کـنج آشـیانه گـرفت سـر بـرهــنـه و پـای پـیـاده بُـرد مـرا پـی اذیّـت مـن بـارهـا بـهـانـه گـرفـت هـنـوز خـسـتـگـی راه بــود در بـدنـم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت هزار شکر که زهـر جـفـا نجـاتـم داد مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت گرفت تا سمت نـوکـری ز ما «میثم» مقام و سروری و قدر جاودانه گرفت
: امتیاز
|